شاید بدترین مریضی که یک خالق/تولید کننده محتوا – نویسنده – میتونه دچارش بشه، “وسواس نوشتن” باشه. معمولا ماهایی که علاقه زیادی برای نوشتن داریم و حتی کارمون هم نوشتن هستش، تو بازه زمانی خاصی دچار این مریضی میشیم که ترجیح میدم بهش بگم ” سرطان نوشتن”
تو این بازه نوشتن سختترین کار دنیاست، معمولا بارها و بارها متن را مینویسند و بعد پاک میکنند و دوباره مینویسند و دوباره پاک میکنند و این چرخه تا بینهایتبار میتونه ادامه داشته باشه. آخر سر هم بیخیال نوشتن میشند و اعتماد به نفسشون هم نابود میشه. اولین جملهای که بعد از قرار گرفتن تو این سیکل نابود کننده زده میشه اینه: من نمیتونم …
ممکنه برای چند ماه هیچی نتونه بنویسه و اگر نتونه جلوی این اتفاق را بگیره، برای همیشه نوشتن براش سختترین کار دنیا میشه، برای کسی که کارش نوشتن بود 🙁
حالا فهمیدین چرا بهش میگم “سرطان نوشتن” !؟ دیدین چطوری ذره ذره میتونه نابودتون کنه و به کام مرگ بکشونه (دور از جونتون)
ولی خب حالا راه درمان سرطان نوشتن یا همون وسواس نوشتن چیه؟
(اینایی که میگم نظر خودمه و میتونه نادرست باشه)
1- بخونید، بخونید، بخونید، بخونید، بخونید و باز هم بخونید: صد ساله دیگه هم ازم بپرسید برای نوشتن چی کار باید بکنم؟ جواب اینه: برید بخونید!
حتی اگر میخواهید خوب بنویسید پس باید خیلی بیشتر هم بخونید
هیچ معجزهای در کار نیست. تنها راه درمان همینه، باید بیشتر از قبل بخونید.
2- آزاد نویسی کنید: یک قلم و کلی کاغذ باطله بردارید و در یک محیط مناسب بشینید و بنویسید. مهم نیست حتما در موضوع خاصی باشه، مهم نیست با هدف خاصی باشه، مهم اینکه فقط بنویسید . پشت سر هم بنویسید و بنویسید و بنویسید و اجازه بدید ذهنتون از جملات و کلماتی که هست خالی شه.
به مرور سعی کنید متمرکزتر بنویسید تا بالاخره بتونید به هدفی که اینجا میشه “رهایی از وسواس نوشتن” برسید.
و اما چند نکته کوتاه برای شما که اهل نوشتنید
1- صبح زود بیدار شید: قبول کنید یا نه، صبحها بهترین زمان برای نوشتن هستش، درست زمانی که اتفاقات و افکار مختلف به ذهن شما حمله نکردند و ذهنتون آسودگی بیشتری نسبت به سایر ساعت روز داره میتونید متنهای خیلی بهتر و بیشتر بنویسید.
2- پیاده روی کنید: پیاده روی کردن کمک زیادی به رفع خستگی ذهن میکنه. پیشنهاد میکنه موقع پیاده روی بیخیال هدفون و موسیقی بشید و سعی کنید نیمچه توجهی به دنیای اطرافتون هم داشته باشید. قول میدم موضوعات خوبی لاقل برای آزاد نویسی خواهید داشت
3- نوت برداری کنید: وسط مهمونی یا یک جلسه کاری یا کلاس درس ممکنه یک موضوع در ذهن شما پدیدار بشه و ناخودآگاه جملات اولش هم بلافاصله در ذهنتون تشکیل بشه. حتما یک کاغذ و قلم داشته باشید و هرچی که به ذهنتون میاد را فورا نوت برداری کنید و کلمات مهم را بنویسید تا در اولین فرصت این نوشته را به بلوغ برسونید
4- موقع نوشتن یک منزوی واقعی باشید: برای لازمه که موبایل و تلفن را از دسترس خودتان دور کنید و غرق در دنیای کاغذ و قلم خودتان باشید. برای نوشتن به یک حواس کاملا جمع نیاز دارید
5- برای نوشتن آهنگهایی داشته باشید که امواج ذهنیتون را منظم میکنه: صدای آب برای من حکم آرامشبخش را داره، پس معمولا موقع نوشتن سعی میکنم بجای آهنگ، صدای طبیعت را گوش کنم. گوش کردن به آهنگ با کلام چون توش کلمات مختلفی استفاده میشه میتونه باعث حواس پرتی شما بشه.
6- زمان را برای خودتون محدود کنید: نه فقط نوشتن، برای هیچ کاری زمان نامحدود ندارید. سعی کنید مقدار ساعت مشخصی را برای نوشتن اختصاص بدید و در این زمان متنتون را تمام کنید.
7- ویرایش و انتشار را به زمان دیگری موکول کنید: معمولا هنگام بازبینی متنی که نوشتید متوجه نکاتی میشید که رعایت آنها باعث بهتر شدن نوشتهتون خواهد شد.
8- از کلمات مترادف غافل نشید: یک نویسنده واقعی دامنه کلمات گستردهای داره، محبتی که بر اثر خواندن زیاد بدست میاد، حالا اگر هنوز اوایل کاراید میتونید موقع ویرایش و بازبینی – نه موقع نوشتن – از گوگل کمک بگیرید.
9- قبل از انتشار نهایی بیش از یک بار متن را مرور و ویرایش کنید: نوشته نهایی را تنها و تنها زمانی منتشر کنید که به نظرتون به بلوغ کامل رسیده و به بهترین قالب ممکن رسیده. البته وسواس بیشاز حد ممنوع
اینها همگی قسمتی از تجربه کمی بود که طی این مدت بدست آوردم
پ.ن: فعلا خودم هم دچار سرطان نوشتن شدم و این پست بهانهای بود برای رهایی از این مصیبت. برای همین هیچ چیزش درست نیست و به نوعی آزاد نویسی محسوب میشه.
“سرطان نوشتن”
چه اسم خوبی براش انتخاب کردید، و چه خوشحالم فقط من دچارش نشدم…
راهکارا رو به کار میبندم امیدوارم مثل همیشه راهگشا باشه.
واقعا شباهت زیادی به سرطان داره! خوشحالم که دچارش نشدی 🙂
خیلی مراقب ذهنت باش که هیچ وقت دچارش نشی.
سلام
احسان جان چرا دولوپ رو رها کردی؟
حقیقتا با روحیاتم نمیخوند. نمیتونم بشینم یه گوشه و با دنیای بیرون در ارتباط نباشم. حرف زدنن با آدمها، یاد گرفتن چیزهای جدید، جنب و جوش داشتن، همه اینها دلیلی بود تا برنامه نویسی را رها کنم و برم سمت محتوا نویسی